نورزهرا ریخته ازعرش اعلا برسرت پای تا سرغرق درانوارزهرایی شدی
فـاطــمـه، روشنـگـراهـل یـقـیـن آوردهای
مرحـبـا با خود امـیـرالـمـؤمنـیـن آوردهای
ایحرم!مرآت ربالعالمین است اینپسر جاناحمد،روح قرآن،رکن دین است این پسر
ظاهـراً یککودک نوزاد میبـیـنی ورا درحقیقت مرشد روحالامین است این پسر مؤمنین ازچارسودورحرم گردید جمع ای همه مؤمن امیرالمؤمنین است این پسر
دیدهروشنای حَجَرای حِجرایرکن ایمقام
یک صـدا بـا همدگـر گویید یاحـیدرسلام
میرودامشب به بام آسماننورازحرم باگل لبخند رویدجای گل،حورازحرم
کوههای مکـه بگرفـتـند ذکر«یاعـلی» درزمین برخواسته تا آسمان شورازحرم
تا خـدا ازمیـهـمـان خـود پـذیـرایی کـند ای همه اهل حرم دور از حرم دور ازحرم
کعبه میگوید که دورکعبه را خلوت کنید
حلقهحلقه با هم ازمولاعـلی صحبت کنید
سنگهای مشعرامشبذکرشانیاحیدراستهم صفاهم مروه امشب سعیشان با حیدراست
چار رکن کعـبه افـتـادنـد بر پـای عـلـی دردرون بیت حتی ذکربتها حیدراست
نقش بسته روی هرسنگ حرم باخط نور میهمان ذات پاک حقتعالی حـیـدراست
خالـق دادارخـلـوت کرده امشب با عـلـی
یاعـلـی و یـاعـلـی ویـاعـلـی ویـاعـلـی
کعبه سینه چاک کن تا حیدرآید ازحرم جان ختمالـمرسلین با مـادر آید از حـرم
مرتضی ازکعبه میآید برون باورکنید روی دست آمنـه، پیـغـمـبر آید از حـرم
گرنبودی کفر،میگفتم به جرأت این کلام در لـبـاس بـنـده حـیِّ داور آیـد از حـرم
اهـلمکـه وجـه ربالعـالـمـین را بنگـرید
مـؤمنـین روی امیـرالمـؤمنـین را بنگـرید
عـیـسی مـریـم بیا جان پـیـمـبر را ببـین چشم شوسرتاقدم روح مصوّررا ببین
مریم امشب بوسه برگیرازجبین فاطمه عزّت اقـبـال آن فـرخـنـده مادرراببـین
فـاطـمـه بنت اسد امشب شـدی اُمُّالاسـد برفـرازدست،شیرحـیِّ داور را بـبـین
یـا مـحـمّـد یا محـمّـد جـان جـانـت آمـده ای سـراپـا روح، مـیــلاد روانـت آمــده
ذوالفقارنصرتت گردیده بیرون ازغلاف هــمـره بـنـت اســد شـیـرژیـانـت آمــده جـانـشـین و ابـنعـمّ،فـرمانـدۀ کـل قـوا سـیــد و مــولای کــل خــانـدانـت آمــده
اذن ده تا ازدهـان گوهـر فـشانـد در برت
گرچه خودقرآن بوَدقرآن بخوانددربرت
ای سراپا عضوعضوت آیتمحکم علی مـهـرتـو آب حـیـات عـالـم و آدم عـلـی هم توخود عبدرسولالله خواندی خویشرا هـم خـداونـدیـت داده خـالـقعـالمعـلـی جزتوواحمد که یک جانید با هم دردوتن انـبـیـا آرنـد درپـیـش جـلالت کـمعـلـی
پـیـشتـرازصبـح خلقـت با محـمّـد زیستی
ایعـلـی گرتومحـمّد نیستی،پسکیستی؟
گرنـمیدیدم که پیشانی نهادی بر زمین فاش میگـفـتم خـدایـی یا امیـرالمـؤمنین
نیت و تکـبیـر و تـسبـیح و قـیـام من تویی
گر به دوزخ هم روم گویم امـام من تـویی
توکریمعالماستی وکرامت حق توست اختیارنار وجنّت در قیامت حق توست
دسـتـگـیــری از تــمـام انـبـیــا و اولـیــا چون کنی درعرصۀ محشراقامت حق توست گرهزاران بارغصب حق تو مردم کنند غاصب حق تومیداند امامتحق توست
جـانـشـیـن هـر دودنـیــایـی رسـولالله را
نـسـبت هـارون به مـوسـایی رسولالله را
چه شوی خانهنشین،چه برکشی تیغ ازنیام چهبری نان یتیمان،چه به کفگیری زمام
بـه خــدا و انــبــیـا و اولـیــای او قـســم تو امـامی تو امـامی تو امـامـی تو امـام
تو امیـرالـمـؤمنـیـنی یا امیـرالـمـؤمنـیـن جز به تو نام امیـرالمـؤمنین باشد حـرام
ذکر آدم،ذکر خاتـم،ذکر عـالم،نام توست
خواندم و دیدم تمام نخل «میثم» نام توست